1 آن تن که حساب وصل میراند نماند و آن جان که کتاب صبر میخواند نماند
2 گر بوی بری که غم ز دل رفت، نرفت ور وهم کنی که جان بجا ماند، نماند
1 صد یک حسن تو نوبهار ندارد طاقت جور تو روزگار ندارد
2 عشق تو گر برقرار کار بماند کار جهان تا ابد قرار ندارد
1 دلا از جان چه برخیزد؟ یکی جویای جانان شو بلای عشق را گر دوست داری دشمن جان شو
2 خرد را از سر غیرت قفای خاک پاشان زن هوا را از بن دندان حریف آب دندان شو
1 گر قصد جان نداری، خونم چرا خوری انصاف ده که کار ز انصاف میبری
2 خود نیست نیم ذره محابای کس تو را فریاد تا چه شوخی، وه تا چه کافری
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به