- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را ناتوانی سخت افشردهست نبض جاده را
2 وصل نتواند خمار حسرت دلها شکست کم نسازد میکشی خمیازه جام باده را
3 از زبان خامشی تقریر من غافل مباش جوهرتیغ است این موج به جا استاده را
4 نیست ممکن رنگ را با بویگل آمیختن کم رسد گردکدورت دامن آزاده را
5 بیتکلف شعله جولان تمنای توایم نقش پای ما به رنگ شمع سوزد جاده را
6 شوخی چشمت هماز مژگان توان دیدآشکار گردن مینا بود رگهای تاک این باده را
7 سینه صافی میکند آیینه را دام مثال از قبول نقش نبود چاره لوح ساده را
8 موج درگوهر زآشوب تپشها ایمن است نیست تشویش دگر در بند دل افتاده را
9 زندگی نذر فناکن از تلاش سوده باش حفظ تاکی مشت خاری سوختن آماده را
10 ساز خسّت نیست بیدل بیدرشتیهای طبع کمتر افتد نرمی پستان زن نازاده را