-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب برفت و او بر آن درگاه خفت نیمشب آمد پی دیدنش جفت
2 زن برو افتاد و بوسید آن لبش بر جهانیدش ز خواب اندر شبش
3 گشت بیدار او و زن را دید خوش بوسه باران کرده از لب بر لبش
4 گفت عمران این زمان چون آمدی گفت از شوق و قضای ایزدی
5 در کشیدش در کنار از مهر مرد بر نیامد با خود آن دم در نبرد
6 جفت شد با او امانت را سپرد پس بگفت ای زن نه این کاریست خرد
7 آهنی بر سنگ زد زاد آتشی آتشی از شاه و ملکش کینکشی
8 من چو ابرم تو زمین موسی نبات حق شه شطرنج و ما ماتیم مات
9 مات و برد از شاه میدان ای عروس آن مدان از ما مکن بر ما فسوس
10 آنچ این فرعون میترسد ازو هست شد این دم که گشتم جفت تو