جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

شب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 201

غزل 201 ام از 6329 غزلیات

شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما

1 شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما ناچار گفتنی‌ست تمامی ماجرا

2 والله ز دور آدم تا روز رستخیز کوته نگشت و هم نشود این درازنا

3 اما چنین نماید کاینک تمام شد چون ترک گوید اشپو مرد رونده را

4 اشپوی ترک چیست که نزدیک منزلی تا گرمی و جلادت و قوت دهد تو را

5 چون راه رفتنی‌ست توقف هلاکت‌ست چونت قنق کند که بیا خرگه اندرآ

6 صاحب مروتی‌ست که جانش دریغ نیست لیکن گرت بگیرد ماندی در ابتلا

7 بر ترک ظن بد مبر و متهم مکن مستیز همچو هندو بشتاب همرها

8 کان جا در آتش است سه نعل از برای تو وان جا به گوش تست دل خویش و اقربا

9 نگذارد اشتیاق کریمان که آب خوش اندر گلوی تو رود ای یار باوفا

10 گر در عسل نشینی تلخت کنند زود ور با وفا تو جفت شوی گردد آن جفا

11 خاموش باش و راه رو و این یقین بدان سرگشته دارد آب غریبی چو آسیا

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما

شاعر شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما چه کسی است ؟

شاعر شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما چیست ؟

قالب شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما غزل است

مضمون اصلی شعر شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر