- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد هر چه در این روزگار روز و شب آمد
2 رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال دست طبیبم به روی نبض تب آمد
3 هر چه به من می رسد، ز دست زبانست جان من از دست این زبان به لب آمد
4 کس ز عزیزان، عیادتم ننماید نوبه و تب زنده باد، روز و شب آمد
5 هیچ تعجب ز بی وفائی دنیا می ننما ای که دائمت عجب آمد
6 بی سببت کرد عزیز بی سببت خوار بی سببی رفت، آنچه بی سبب آمد
7 ملت مغلوب حق ندارد هرگز: حق طلبد، زآنکه «حق لمن غلب » آمد