شب که در دل عکس خورشید رخ از طغرل احراری غزل 94

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت

1 شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت ظلمت هر ذره‌ام باج از ید بیضا گرفت

2 سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره نیست درس تعلیم ادب می‌باید از مینا گرفت!

3 در طریق عشق از سعی طلب غافل مباش موج با این جهد آخر دامن دریا گرفت!

4 کفر و ایمان هر دو یکسان است اندر چشم من از می او بر سرم این نشئه تا بالا گرفت

5 سوزن مرهم اگر باریک از فکر من است خار راه عشق را کی می‌توان از پا گرفت؟!

6 در دبستان جنون بودم به مجنون هم‌سبق من مقیم شهر گشتم او ره صحرا گرفت

7 رحم نآمد با تو هیچ از ناله‌های زار من از دلت تعلیم سختی شیشه خارا گرفت

8 پرسش بیمار باید کرد گر خود دشمن است هیچ نشنیدی سکندر چون سر دارا گرفت؟!

9 تا شدم رمز آشنای نقطه‌های بی‌نشان صید معنی طغرلم از پنجه عنقا گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment