شب روز شد به یاد تو روشن از اسیر شهرستانی غزل 409

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شب روز شد به یاد تو روشن چراغ صبح

1 شب روز شد به یاد تو روشن چراغ صبح با ساغر ستاره کنم سیر باغ صبح

2 از فیض عشق باج به قیصر نمی دهم دارم دماغ باده و دارم دماغ صبح

3 با او به تازگی نمکی تازه کرده ام از من کنید مهر پرستان سراغ صبح

4 در پرده بال می زند از بهر امتحان من دیده ام که باز سفید است زاغ صبح

5 ممنون شدم ز فیض تو امشب اسیر (و) مست هرگز مباد تیره شبت بی چراغ صبح

عکس نوشته
کامنت
comment