شب گریه‌ام به‌آن همه سامان از بیدل دهلوی غزل 395

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

شب گریه‌ام به‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت

1 شب گریه‌ام به‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت کزهرسرشک شیشه‌‌ی‌توفان شکست و ریخت

2 در راه انتظار توام اشک بود و بس گرد مصیبتی که ز دامان شکست و ریخت

3 توفان دهر شورش آهم فرو نشاند این گر‌دباد گرد بیابان شکست و ریخت

4 از چشمت آنچه بر قدح می‌فتاده است کس راکم اوفتاد بدینسا‌ن شکست و ریخت

5 اشکم ز دیده ‌ریخت به حال شکست دل مشکل‌غمی ‌که ‌عشق ‌تو آسان‌ شکست و ریخت

6 آخرچکید موج تبسم ز گوهرت شور نمک نگر که نمکدان شکست و ریخت

7 عمری عنان ‌گریه ‌کشیدم ولی چه سود آخر به دامنم جگرستان شکست و‌ ریخت

8 باید به نقش پای تو سیر بهارکرد کاین‌برگ ازآن نهال خر‌امان شکست و ریخت

9 گرداب خون ز هر دو جهان موج می‌زند در چشم انتظارکه مژگان شکست و ریخت

10 در عالم خیال تو این غنچه‌وار دل آیینه خانهٔ به‌گرببان شکست وس‌بخت

11 ازخ‌بش هرچه بود شکستیم وب‌بختم غیر از دل شکسته‌ که نتوان شکست و ریخت

12 بیدل ز فیض عشق به مژگان‌گذشته‌ایم در بیشه‌ای‌که ناخن شیران شکست و ریخت

عکس نوشته
کامنت
comment