1 شب زندگی سر آمد به نفسشماری آخر به هوا رساند خاکم سحر انتظاری آخر
2 طرب بهار غفلت عرق خجالت آورد نگذشت بیگلابم گل خندهکاری آخر
3 الم وداع طفلی به چه درد دل سرایم به غبار ناله بردم غم نی سواری آخر
4 تپشی به باد دادم دگر از نمو مپرسید چو سحر چه گل دماند نفس آبیاری آخر
5 سر راه وحشت رنگ ز غبار منع پاکست ز چه پر نمیفشانی قفسی نداری آخر
6 گل باغ اعتبارت اثر وفا ندارد بگذار از اول او را که فروگذاری آخر
7 به غرور تقوی، ای شیخ، مفروش وعظ بیجا من اگر ورع ندارم تو به من چه داری آخر
8 به فسانهٔ تغافل ستم است چشم بستن نگهیکزینگلستان به چهگل دچاری آخر
9 عدم و وجود و امکان همه در تو محو و حیران ز برتکجا رودکسکه تو بیکناری آخر
10 چو چراغکشته بیدل ز خیالگریه مگذر مژهات نمی ندارد ز چه میفشاری آخر
دیدگاهها **