شب هجران خیالت شمع محنت از فضولی بغدادی غزل 147

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد

1 شب هجران خیالت شمع محنت خانهٔ من شد دلم را صد چراغ از پرتو آن شمع روشن شد

2 نزاعی در میان جان و تن انداخت پیکانت که تن آزرده از جان گشت و جان رنجیده از تن شد

3 بلای وامق و فرهاد و مجنون جمع شد در من فلک را دانه چندی پریشان بود خرمن شد

4 نقاب افکنده از رخ آمد آن گل بی‌گل رویت بهار طلعت او آفت گل‌های گلشن شد

5 سوی گلزار رفتم آتش گل بی‌گل رویت چنانم سوخت کز خاکسترم گلزار گلخن شد

6 به پیکان تو طرح عاشقی انداختم در دل اساس این بنای معتبر را بین که آهن شد

7 مگر عشق تو بست آین به شهریستان رسوایی که صحن سینه‌ام با داغ‌های دل مزین شد

8 فضولی داشت چون شمع از تو امشب آتشی در دل که بر امید راحت بارها راضی به مردن شد

عکس نوشته
کامنت
comment