-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
2 مگر تقویم یزدانی که طالعها در او باشد مگر دریای غفرانی کز او شویند زلتها
3 مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعتها
4 عجب تو بیت معموری که طوافانش املاکند عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربتها
5 و یا آن روح بیچونی کز اینها جمله بیرونی که در وی سرنگون آمد تأملها و فکرتها
6 ولی برتافت بر چونها مشارقهای بیچونی بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفتها
7 عجایب یوسفی چون مه که عکس اوست در صد چه از او افتاده یعقوبان به دام و جاه ملتها
8 چو زلف خود رسن سازد ز چههاشان براندازد کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرتها
9 چو از حیرت گذر یابد صفات آن را که دریابد خمش که بس شکسته شد عبارتها و عبرتها