شب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 55

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

1 شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

2 مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

3 مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها

4 عجب تو بیت معموری که طوافانش املاکند عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربت‌ها

5 و یا آن روح بی‌چونی کز این‌ها جمله بیرونی که در وی سرنگون آمد تأمل‌ها و فکرت‌ها

6 ولی برتافت بر چون‌ها مشارق‌های بی‌چونی بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفت‌ها

7 عجایب یوسفی چون مه که عکس اوست در صد چه از او افتاده یعقوبان به دام و جاه ملت‌ها

8 چو زلف خود رسن سازد ز چه‌هاشان براندازد کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرت‌ها

9 چو از حیرت گذر یابد صفات آن را که دریابد خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها و عبرت‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر