شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده از جلال عضد غزل 26

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است

1 شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است کردمش جا در کنار خود که مردم زاده است

2 گرچه پروردم به خون دل من او را در دو چشم آن جگر گوشه به خون هر دم گواهی داده است

3 می خورندم همچو ساغر خون مدام این همدمان همدم صافی درون در دور جام باده است

4 سر نهادم تا سر زلف تو آوردم به دست در زمانه یک سر مو رایگان ننهاده است

5 صبحدم برخاست شور از مجلس روحانیان باد از زلفش عجب گر حلقه ای نگشاده است

6 پیش عیّاران مگر رفته ست چشم مست تو خواب مستی می کند ترکی عجب دل ساده است

7 شد تنم مویی وزان موجز خیالی هم نماند تا مرا موی میانت در خیال افتاده است

8 ناله و اشکم رباب است و شراب و دل کباب راستی اسباب عیشم سر به سر آماده است

9 از ثبات بندگیّت یافت آزادی جلال سرو چون ثابت قدم شد نام او آزاده است

عکس نوشته
کامنت
comment