-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب وصل است از بخت اندکی توقیر میخواهم به قدر یک دو دور صبح محشر دیر میخواهم
2 ز تیغ ناز او در خون تپم چندان که دلگردم جهانگرکیمیا خواهد من این اکسیر میخواهم
3 به رنگ غنچه امشب دیدهام خواب پریشانی ز چاک سینه یک آه سحر تعبیر میخواهم
4 به چشم اعتبار بیخودی عمری جنون کردم کنون چون اشک یک افتادگی زنجیر میخواهم
5 درین گلشن خم تسلیم هر شاخی گلی دارد به ذوق سجده خود را در جوانی پیر میخواهم
6 دو عالم نیست جز آیینهٔ زنگار پروردی منمکانجا ز آه بینفس تاثیر میخواهم
7 ندارد دشت امکان آنقدر میدان آزادی نگاه آهوم ناچار پا در قیر میخواهم
8 ز رمز جستجوها غافلم لیک اینقدر دانم که چون خورشید زیر خاک هم شبگیر میخواهم
9 درین گلشن سلامت باب جمعیت نمیباشد چو رنگ گل شکستی عافیت تعمیر میخواهم
10 سفید از گریه شد چشم و همان مست تماشایم به هربیحاصلیها روغنی زین شیر میخواهم
11 من و دلبر بهم نقشی ببستیم از هماغوشی ز نقاش ازل زین رنگ یک تصویر میخواهم
12 چسان آید ز شمع کشته بیدل محفل آرایی زبان در سرمه خوابیدهست و من تقریر میخواهم