تازگیی که شد ز می آن از بابافغانی شیرازی غزل 5

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را

1 تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را

2 کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعه‌ای چاشنیی که می‌دهد می ز لبت پیاله را

3 پیش تو سرو و لاله را جلوهٔ نازکی رسد خیز و به عشوه حلقه کن بر گل تر کلاله را

4 هر قدمی که می‌نهی روز شکار بر زمین سرمهٔ ناز می‌کشد گرد رهت غزاله را

5 تا ز خط بنفشه‌گون فتنهٔ انجمن شدی ماه دوهفته گرد رخ دایره بست هاله را

6 بس که چو ابر در چمن شب همه شب گریستم بر گل و سبزه صبحدم جلوه گریست ژاله را

7 خون هزار بی‌زبان در دل و دیده شد گره غنچه بدین شکفتگی گو مگشا رساله را

8 مرغ چمن به عشوه دل کرده به خون خود سجل گل به کرشمهٔ نهان شُسته عیان قباله را

9 بر شکنی چو بنگری سوز فغانی حزین آه اگر امتحان کند در پِیَت آه و ناله را

عکس نوشته
کامنت
comment