ز پاسبانی همسایه گرد از اوحدی مراغه‌ای غزل 71

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت

1 ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت بدان رسید که دزدیده می‌کنم نظرت

2 درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت

3 هزار بار گر از خدمتم برانی تو دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت

4 گر التفات به زر دیدمی ترا روزی ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت

5 تو بسته‌ای کمری بر میان به کینهٔ من مرا چه طرف ز مهر تو چشم بر کمرت؟

6 نداشت هیچ درخت این بر جوان، که تراست ولی چه چاره؟ که دستی نمیرسد به برت

7 خبر ز درد دل من به هر کسی برسید ولی چه سود؟ کزان کس نمیکند خبرت

8 گذر کنی تو به هر جانبی و نگذارد غرور حسن که: باشد بر اوحدی گذرت

عکس نوشته
کامنت
comment