1 غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کردهاند از نفس بر خانهٔ آیینه، در واکردهاند
2 از سر بیمغز این سوداپرستان امل بیضهها پنهان به زیر بال عنقا کردهاند
3 آنقدر ارزش ندارد نقد و جنس اعتبار محرومان بیرون این بازار سودا کردهاند
4 درخور ترک علایق منصب آزادگیست هر چه بیرون رفتهاند از خاک صحرا کردهاند
5 دعوی عشق و سلامت دستگاه خنده است این هوسناکان به کشتی سیر دریا کردهاند
6 کارگاه بینیازی بستهٔ اسباب نیست شیشهسازان از نفس ایجاد مینا کردهاند
7 هیچکس اینجا نمیباشد سراغ هیچکس خانهٔ خورشید از خورشید پیدا کردهاند
8 برنمیآید هوس با شوکت اقبال درد شد علمها سرنگون تا ناله برپا کردهاند
9 بیتأمل سر مکن حرف کتاب احتیاج معنی اظهار مطلب سکته انشا کردهاند
10 هرچه دارد محفل تحقیق امروزست و بس خاک بر فرق دو عالم دی و فردا کردهاند
11 بیتمیزی چند بر ایوان و قصر زرنگار نازها دارند گویا در دلی جا کردهاند
12 کس مبیناد از نفاق اختلاط عقل و حس داغ این ظلمی که ما را از تو تنها کردهاند
13 جیبها زد چاک چرخ و صبح دامنها درید تا تو زین کسوت برون آیی جنونها کردهاند
14 اندگی بیدل بههوش آ، وهم و ظن درکار نیست هرچه میبینی، نیاز عبرت ما کردهاند
دیدگاهها **