طبعم ز باده چون گل سیراب روشن از قدسی مشهدی غزل 61

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

طبعم ز باده چون گل سیراب روشن است

1 طبعم ز باده چون گل سیراب روشن است آیینه من است که از آب روشن است

2 رفتی ز دیده لیک نرفتی ز دل برون من تیره‌روز و خانه ز مهتاب روشن است

3 با آنکه در چراغ دو عالم نمانده نور آتش هنوز در دل احباب روشن است

4 جز کشتن آرزو نبود گوسفند را مضمون این ز خنجر قصاب روشن است

5 در عشق، نفی عقل همین ما نکرده‌ایم چندین هزار نکته در این باب روشن است

6 می ده که چون صراحی و ساغر در انجمن چشم و دلم به نور می ناب روشن است

7 نگذاشتند بر در بت‌خانه که امشبم فانوس دل به گوشه محراب روشن است

8 تا صبحدم به راه خیال بتان مرا شب چون چراغ دیده بی‌خواب روشن است

9 حرف دروغ صبر ز قدسی مکن قبول کآثار صبرش از دل بی‌تاب روشن است

عکس نوشته
کامنت
comment