1 نام آن کس که ازو زهره من می تابد آفتابی ست که از برج اسد می تابد
1 حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت که نام عشق بسوزد سر قلم ز مهابت
2 زهی سعادت آن کس که پای بند کسی شد بریده از همه پیوند و خویش و اهل و قرابت
1 خطّ تو که در عین خرد عین جمال است خطّی ست که بر خوبی رخسار تو دال است
2 آن لطف میانت را بنمای به مردم تا خلق بدانند که ما را چه خیال است
1 از دوست به دشمن نتوان کرد شکایت کز یار جفا بِه که ز اغیار حمایت
2 ور مدّعی از جور تو فریاد برآورد شکر است که ما از تو نداریم شکایت