- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
3 بس که از خصم توام بیم سر است بر سر این همه خشم تو چراست
4 گر عتابی ز سر ناز برفت مرو از جای که صحبت برجاست
5 گفت بیهوده بر انگشت مپیچ بر کسی کو به تو انگشت نماست
6 هیچ بد در تو نگفتم بالله خود خیال تو بر این گفته گواست
7 این قدر گفتم کان روی چو گل بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
8 من همانم تو همان باش به مهر که همه شهر حدیث تو و ماست
9 بنده خاقانی اگر کرد گناه عذر آن کرده به جان خواهد خواست