- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است
2 حیف است نگه جانب مه با مه رویت ماه آن رخ زیباست هر آن دیده که دیده است
3 هرگز نکنم من سخن از سرو و صنوبر سرو آن قد و بالا است هر آن کس که شنیده است
4 ای شاخۀ گل در چمن «فاستقم» امروز چو سرو تو سروی بفلک سر نکشیده است
5 تشریف جهان گیری و اقلیم ستانی جز بر قد رعنای تو دوران نبریده است
6 ای طور تجلی که ز سینای تو موسی مرغ دلش اندر قفس سینه طپیده است
7 سرچشمۀ حیوان نبود جز دهن تو خضر از لب لعل نمکین تو مکیده است
8 از ذوق تو بلبل شده در نغمه سرائی وز شوق تو گل بر تن خود جامه دریده است
9 ای روی دلارام تو آرام دل ما باز آ که شود رام من این دل که رمیده است
10 باز آ که به از نفخۀ وصل رخ جانان بر سوختۀ حجر نسیمی نوزیده است
11 لطفی بکن و مفتخرم کن بغلامی کس بنده به آزادگی من نخریده است
12 در دائرۀ شیفتگان دیدۀ دوران آشفته تر از مفتقر زار ندیده است