صبحدمی که برکنم، دیده از سعدی شیرازی غزل 1079

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت

1 صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت بر در آسمان زنم، حلقهٔ آشناییت

2 سر به سریر سلطنت، بنده فرو نیاورد گر به توانگری رسد، نوبتی از گداییت

3 پرده اگر برافکنی، وه که چه فتنه‌ها رود چون پس پرده می‌رود این همه دلرباییت

4 گوشهٔ چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن تا شب رهروان شود، روز به روشناییت

5 خلق جزای بد عمل، بر در کبریای تو عرضه همی دهند و ما، قصهٔ بی‌نواییت

6 سر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر سر ننهد به بندگی، بر خط پادشاییت

7 وقتی اگر برانیم، بندهٔ دوزخم بکن کآتش آن فرو کشد، گریه‌ام از جداییت

8 راه تو نیست سعدیا، کم‌زنی و مجردی تا به خیال در بود، پیری و پارساییت

عکس نوشته
کامنت
comment