- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت بر در آسمان زنم، حلقهٔ آشناییت
2 سر به سریر سلطنت، بنده فرو نیاورد گر به توانگری رسد، نوبتی از گداییت
3 پرده اگر برافکنی، وه که چه فتنهها رود چون پس پرده میرود این همه دلرباییت
4 گوشهٔ چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن تا شب رهروان شود، روز به روشناییت
5 خلق جزای بد عمل، بر در کبریای تو عرضه همی دهند و ما، قصهٔ بینواییت
6 سر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر سر ننهد به بندگی، بر خط پادشاییت
7 وقتی اگر برانیم، بندهٔ دوزخم بکن کآتش آن فرو کشد، گریهام از جداییت
8 راه تو نیست سعدیا، کمزنی و مجردی تا به خیال در بود، پیری و پارساییت