نسیم صبح پنداری ز کوی یار از سیف فرغانی غزل 258

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

نسیم صبح پنداری ز کوی یار می‌آید

1 نسیم صبح پنداری ز کوی یار می‌آید به جان‌ها مژده می‌آرد که آن دلدار می‌آید

2 به صد اکرام می‌باید به استقبال او رفتن که بوی دوست می‌آرد ز کوی یار می‌آید

3 بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی که سوی بنده چون صحت سوی بیمار می‌آید

4 به نیکی همچو شعر من در اوصاف جمال او به خوشی همچو ذکر او که در اشعار می‌آید

5 حکایت کرد کآن شیرین برای چون تو فرهادی شکر از پسته می‌بارد چو در گفتار می‌آید

6 ز لشکرگاه حرب آن مه سوی میدان صلح می‌آید مظفر همچو سلطانی که از پیکار می‌آید

7 به دست حیله‌ای عاشق سزد کز سر قدم سازی گرت در جستن این گل قدم بر خار می‌آید

8 بدادم دنیی و گشتم گدای کوی سلطانی که درویشان کویش را ز سلطان عار می‌آید

9 خراباتیست عشق او که هر دم پیش مستانش زهادت چون گنه‌کاران به استغفار می‌آید

10 بسان دانه نارست اندر زعفران غلتان ز شوقش اشک رنگینم که بر رخسار می‌آید

11 به نانی از در جانان رضا ده سیف فرغانی که همچون تو درین حضرت گدا بسیار می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment