-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
2 تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
3 در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
4 گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
5 آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید ای عفیالله خود نصیب من کلهواری نماند
6 واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
7 شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند