1 ناله میافشاند پر در باغ ما بلبل نبود عبرتی بر رنگ عشرت خنده میزد گل نبود
2 سیر این باغم نفس درپیچ وتاب جهد سوخت موج خشکی داشت جوی آرزو سنبل نبود
3 وضع ترتیب تعلق غیر دردسر نداشت خوشه بند دانه ی زنجیر جز غلغل نبود
4 رنگ حال هیچکس بر هیچکس روشن نشد رونق این انجمن غیر از چراغگل نبود
5 زین خمستان هیچکس سرشار معنی برنخواست جامها بسیار بود اما یکی پر مل نبود
6 عالمی بر وهم رعنایی بساط ناز چید موی چینی دستگاه طره و کاکل نبود
7 پردهها برداشتیم از اعتبارات غرور در میان خواجه و خر حایلی جز جل نبود
8 خلق بر خود تهمتی چند از تخیل بستهاند ورنه سرو آزاد یا قمری اسیر غل نبود
9 پیکر خاکی جهانی را غریق وهم کرد از سر آبی که بگذشتیم ما جز پل نبود
10 مستی اوهام بیدل بیدماغم کرد و رفت فرصتی میزد نفس در شیشهها قلقل نبود