1 میانهٔ دل من صورت تو بیخ زده ست چو مُهر کش نتوان باز کندن از دیوار
1 هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن
1 بنفشه زار بپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
2 که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
1 نانوردیم و خوار و این نه شگفت که بر ورد ِ خار نیست نورد
2 مردم اندر خور زمانه شده ست نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد