مسکینی و غریبی از حد گذشت از طبیب اصفهانی غزل 11

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را

1 مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا

2 چون ریختی بخواری خون مرا بزاری برتر بتم گذاری کافیست خون بها را

3 شه خفته و بدرگاه خلقی زداد خواهان غفلت ز دادخواهی خود چیست پادشا را

4 چون رحمت تو گردد افزون ز عذر خواهی هر چند بیگناهم عذر آورم خطا را

5 محمل نشین ناقه، ای ساربان بگو کیست کز ناله میچکد خون در کاروان درا را

6 از درد خود گشایم کی لب بر مسیحا هم درد تو فرستی هم تو دهی دوا را

7 هر چند ما خموشیم ای چرخ بی مروت حدی بود ستم را اندازه ای جفا را

8 بیگانه ز آشنایان گر گشته ام عجب نیست بسیار آزمودم یاران آشنا را

9 ما و طبیب تا چند مخمور در خرابات اعطوالنا حیو یا ایهاالسکارا

عکس نوشته
کامنت
comment