مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن. ,
2 ای به ناموس کرده جامه سپید بهر پندار خلق و نامه سیاه
3 دست کوتاه باید از دنیا آستین خوه دراز و خوه کوتاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست بر خوردن از درخت امید وصال دوست
2 بختم نخفته بود که از خواب بامداد بختم نخفته بود که از خواب بامداد
1 دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
2 یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به