قدر اهل درد صاحب درد می‌داند از وحشی بافقی غزل 75

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست

1 قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست

2 هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست

3 رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

4 آتش سردی که بگدازد درون سنگ را هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست

5 بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند عقل کی منصوبهٔ این نرد می‌داند که چیست

6 قطره‌ای از بادهٔ عشقست سد دریای زهر هر که یک پیمانهٔ زین می‌خورد، می‌داند که چیست

7 وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم علت آثار روی زرد می‌داند که چیست

عکس نوشته
کامنت
comment