1 جلای آینه دل ز زنگ خود بینی غلام حضرت ایشان، محمد حپینی
1 عجایب نشاه ای زین دامن کهسار میآید تو گویی با نسیم صبح بوی یار میآید
2 ز خاکش یافت تسکین زخمهای سینه ریشم تعالی الله چسان از مشک این کردار میآید
1 کملت مسافه کعبه الآمال حمدا لمن قد من بالاکمال
2 و اراح مرکبی الطلیح من السری و من اعتوارالحط و الترحال
1 ای شده در دهر به دانش علم وی زده بر مهر ز عنبر رقم
2 نامه اندوه زدایت رسید شکوه کنان از من و رنج و الم
1 ای رام ترا ابلق چرخ سرکش از یمن شه عادل افریدون وش
2 شاهی که سرا سیمه شود زال فلک چون رستم اگر پای نهد بر برش
1 بازم افتاد به دل داغ نگاری که مپرس لاله زاری است پر از لاله عذاری که مپرس
2 گشته جان صید بت تازه شکاری که مگوی شده دل بسته فتراک سواری که مپرس