1 مشرب عشاق بر وضع هوس تنگیکند عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند
2 واصل مقصد ز خاموشی ندارد چارهای چون به منزل آمد آواز جرس تنگی کند
3 سیری از شوخی ندارد طفل آتشخوی من اشک را کی در دویدنها نفس تنگی کند
4 انتظار بیخودی ما را جنون پیمانه کرد خلق مستان از شراب دیررس تنگی کند
5 بویگل در رنگ دزدد بال پرواز نفس باغ امکان بیتو از آهم ز بس تنگیکند
6 دیده بی رویت ندارد طاقت تشویش غیر آنچه بر گل واشود بر خار و خس تنگیکند
7 بیدماغ دستگاه مشرب یکتاییام خانهٔ آیینهٔ ما بر دو کس تنگی کند
8 کیسهپردازان افلاس از فضولی فارغند بیگشادی نیستگر دست هوس تنگیکند
9 عالمی را الفت جسم از عدم دلگیر کرد بر قفس پرورده بیرون قفس تنگی کند
10 چون سحر بیدل من و هستی تعب پیراهنی کز حیا بر خویش تا بالد نفس تنگی کند
دیدگاهها **