1 عاشق که غمش بر همه کس ظاهر بود جمعیت او تفرقهٔ خاطر بود
2 در دهر دمی خوش نزده شاد بزیست گویا که دم خوشش دم آخر بود
1 غم عاشق سینهٔ بلا پرور ماست خون در دل آرزو ز چشم ترماست
2 هان غیر، اگر حریف مایی پیش آی کالماس بجای باده در ساغر ماست
1 تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت مسکین دل رنجور من از درد گداخت
2 گویا که ز روز گار دردی دارد این درد که در پای تو خود را انداخت
1 دنیا به جوی وفا ندارد ای دوست هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
2 میدان که خدای دشمنش میدارد گر دشمن حق نهای چرا داری دوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما