- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن عاشقی که طعمه عشق تو جان اوست از بهره خوردن غم تو دل دهان اوست
2 همچون رهست پی سپر کاروان درد از قالب آن پلی که بر آب روان اوست
3 آن کو بجست و جوی تو پا در رکاب کرد لطف تو تا بحضرت تو همعنان اوست
4 آن محتشم که او نبود مایه دار عشق هر چیز را که سود شمارد زیان اوست
5 وآنکس که هیچ ندارد بغیر تو آنجا که هیچ جای نباشد مکان اوست
6 آن صادقی که بهر تو روزی بتیغ عشق خود را بکشت زندگی دل نشان اوست
7 وآنکو بعقل خویش ترا وصف می کند تو دیگری و هر چه بگوید گمان اوست
8 وصاف حسنت ار بسخن بگذرد ز عرش بی منتهای وصف تو حد بیان اوست
9 در وصف تو که بهره ما زآن حکایتیست آنکس فصیح تر که خموشی زبان اوست
10 وصلت پیام داد شبی سیف را و گفت زآنجا که حسن منطق و لطف بیان اوست
11 بحریست عشق و چون بکنارش رسی منم هر جا تو از میان بدر افتی کران اوست
12 من کیستم که همچو منی را خبر بود زآن سر که در میان تو و در میان اوست