عشق آن معشوق خوش بر عقل از سنایی غزنوی غزل 111

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد

1 عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد عشق بازی را بکرد و خاک بر افلاک زد

2 بر جمال و چهرهٔ او عقلها را پیرهن نعرهٔ عشق از گریبان تا به دامن چاک زد

3 حسن او خورشید و ماه و زهره بر فتراک بست لطف او در چشم آب و باد و آتش خاک زد

4 آتش عشقش جنیبتهای زر چون در کشید آب حیوانش به خدمت چنگ در فتراک زد

5 شاه عشقش چون یکی بر کد خدای روم تاخت گفتی افریدون در آمد گرز بر ضحاک زد

6 زهر او آب رخ تریاک برد و پاک برد درد او بر لشکر درمان زد و بی‌باک زد

7 درد او دیده چو افسر بر سر درمان نهاد زهر او چون تیغ دل بر تارک تریاک زد

8 جادوی استاد پیش خاک پای او بسی بوسه‌های سرنگون بر پایش از ادراک زد

9 عقل و جان را همچو شمع و مشعله کرد آنگهی آتش بی باک را در عقل و جان پاک زد

10 می سنایی را همو داد و همو زان پس به جرم سرنگون چون خوشه کرد و حدبه چوب تاک زد

عکس نوشته
کامنت
comment