جلوه باغ نظر و چهره گلستان از اسیر شهرستانی غزل 210

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

جلوه باغ نظر و چهره گلستان دل است

1 جلوه باغ نظر و چهره گلستان دل است طره بی سر و سامان سرو سامان دل است

2 اینقدر حیله ندانم ز که آموخته است می خورد خون دل اما قسمش جان دل است

3 دیده در پرده کند شمع تماشا روشن شب قدری که تماشای تو مهمان دل است

4 جلوه هر نفسم شعله آتشبار است سینه پروانه شود جوش چراغان دل است

عکس نوشته
کامنت
comment