1 شاها ادبی کن فلک بد خو را گر چشم رسانید رخ نیکو را
2 گرگوی خطا کرد به چوگانش زن ور اسب خطا کرد به من بخش او را
1 آمدگه وداع چو تاریک شد هوا آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
2 گرمی گرفته از جگر گرم او زمین سردی گرفته از نفس سرد من هوا
1 ای شده ملک و دین ز کلک تو راست کلک تو کار ملک و دین آراست
2 دل صافیت مَطلع قَدَرست کفِ کافیت مقتضای قضاست
1 صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست
2 من و او هر دو به نام ایزد روزافزونیم هر زمان عشق من و خوبی او بیشترست