شیر از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 71

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شیر گفتش تو ز اسباب مرض

1 شیر گفتش تو ز اسباب مرض این سبب گو خاص کاینستم غرض

2 گفت آن شیر اندرین چه ساکنست اندرین قلعه ز آفات آمنست

3 قعر چه بگزید هر که عاقلست زانک در خلوت صفاهای دلست

4 ظلمت چه به که ظلمتهای خلق سر نبرد آنکس که گیرد پای خلق

5 گفت پیش آ زخمم او را قاهرست تو ببین کان شیر در چه حاضرست

6 گفت من سوزیده‌ام زان آتشی تو مگر اندر بر خویشم کشی

7 تا به پشت تو من ای کان کرم چشم بگشایم بچه در بنگرم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر