-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شیر گفتش تو ز اسباب مرض این سبب گو خاص کاینستم غرض
2 گفت آن شیر اندرین چه ساکنست اندرین قلعه ز آفات آمنست
3 قعر چه بگزید هر که عاقلست زانک در خلوت صفاهای دلست
4 ظلمت چه به که ظلمتهای خلق سر نبرد آنکس که گیرد پای خلق
5 گفت پیش آ زخمم او را قاهرست تو ببین کان شیر در چه حاضرست
6 گفت من سوزیدهام زان آتشی تو مگر اندر بر خویشم کشی
7 تا به پشت تو من ای کان کرم چشم بگشایم بچه در بنگرم