1 خط یار گرچه سر زد نگه ستمگرش هست چه غم خمار دارد می ناز در سرش هست
2 به کدام جان بنازد به کدام سر ببخشد چه کند کسی به یک دل که هزار دلبرش هست
1 گل گل شکفتی از می و افروختی مرا افروختی ز باده چها سوختی مرا
2 نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را