- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن عجب این عیب از چشم است یا از نو یا روزن
2 مگر گم شد سر رشته چه شد آن حال بگذشته که پوشیده نمیماند در آن حالت سر سوزن
3 خنک آن دم که فراش فرشنا اندر این مسجد در این قندیل دل ریزد ز زیتون خدا روغن
4 دلا در بوته آتش درآ مردانه بنشین خوش که از تأثیر این آتش چنان آیینه شد آهن
5 چو ابراهیم در آذر درآمد همچو نقد زر برویید از رخ آتش سمن زار و گل و سوسن
6 اگر دل را از این غوغا نیاری اندر این سودا چه خواهی کرد این دل را بیا بنشین بگو با من
7 اگر در حلقه مردان نمیآیی ز نامردی چو حلقه بر در مردان برون می باش و در می زن
8 چو پیغامبر بگفت الصوم جنه پس بگیر آن را به پیش نفس تیرانداز زنهار این سپر مفکن
9 سپر باید در این خشکی چو در دریا رسی آنگه چو ماهی بر تنت روید به دفع تیر او جوشن