1 نور او را به نور او بیند هر چه بیند همه نکو بیند
2 هم از او گوید و از او شنود نه چو احول یکی به دو بیند
1 در راه خدا بسی دویدیم تا باز به خدمتش رسیدیم
2 در هر برجی چو شاهبازی پرواز کنان روان پریدیم
1 عاشقی دریادلی از ما طلب آن چنان گوهر در این دریا طلب
2 نقد گنج کنت کنزا را بجو از همه اسما مسمی را طلب
1 هرچه مقصود تو است آن گردد هرچه گوئی چنین چنان گردد
2 آفتاب ار چه شب نهان گردد روز روشن چو شد عیان گردد