- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روشن از شعلهٔ دل عارض جانانهٔ ماست شمع را روشنی از آتش پروانهٔ ماست
2 حاجتی نیست که پرسی ز کسی در همه شهر خانهای را که ندانی تو همین خانهٔ ماست
3 عاقلی گر نبود شیوهٔ طفلان چه عجب سرو کار همه با این دل دیوانهٔ ماست
4 مست عشق نو نشاید همه کس ورنه شوند عالمی مست ازین می که به پیمانهٔ ماست
5 کردهام من به وفا شُهره در این شهر تو را بستهٔ دام تو خلقی همه از دانهٔ ماست
6 کردهام من به وفا شُهره در این شهر تو را بستهٔ دام تو خلقی همه از دانهٔ ماست
7 دل درین سینه یکی ناله که میخواست نکرد وای بر حسرت جغدی که به ویرانهٔ ماست
8 گر نه فریاد غریبانهٔ من رهبر اوست غم چه داند که در این شهر کجا خانهٔ ماست
9 زود باشد که جهانی همه از جان گذرند کز (سحاب) آفت جانها غم جانانهٔ ماست