چراغ دلم «میرباقر» از واعظ قزوینی دیوان اشعار 34

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چراغ دلم «میرباقر» که داشت

1 چراغ دلم «میرباقر» که داشت ز سیماش نور سیادت ظهور

2 به عشرت‌سرای بقا بار بست از این محنت‌آباد دار غرور

3 شد از رفتن او، ز جان‌ها قرار شد از غیبت او ز دل‌ها حضور

4 ز زهر غمش، عالمی تلخ‌کام ز درد فراقش، جهانی به شور

5 به محنت‌سرایی که اینش بقاست چرا دل نهد مرد صاحب شعور؟!

6 ز بس شادیش با غم آمیخته است نداند کسی ماتمش را ز سور!

7 چو تیر از کمانخانه چرخ پیر بود راستان را به سرعت عبور

8 جهان را خدنگی به ترکش نماند کمان فلک را، همانست زور

9 چو تاریخ فوتش، من دردمند طلب کردم، از خاطر ناصبور

10 به خاک از دعا روی اخلاص سود بگفتا که:«قبرش بود پر ز نور»!

عکس نوشته
کامنت
comment