1 پیشوای علما جامهٔ من نز پی بیشی و پیشی پوشد
2 لیک خواهد که به پوشیدن آن در تنم خلعت بیشی پوشد
3 کان قبا کز حبش آرند رسول بهر تشریف نجاشی پوشد
4 خواجه داند که مرا دل ریش است مرهمی بر سر ریشی پوشد
5 چه عجب آب که گنج هنر است عیب خاک از سر خویشی پوشد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست
1 دست قبا در جهان نافه گشای آمده است بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
2 ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است
1 مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
2 به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به