1 فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل میزند رشته چون تابیده شد خود را به مغزل میزند
2 نشئهٔ تحقیق در صهبای این میخانه نیست مست و مخمورش قدح از چشم احول میزند
3 خواب خود منعم مکن تلخ از حدیث بورپا این نیستان آتشی دارد به مخمل میزند
4 ای بسا شیخی که ارشادش دلیل گمرهیست غول اکثر راه خلق از شمع و مشعل میزند
5 طینت ظالم همان آمادهٔ ظلم است و بس نشتر از رگگر شود فارغ به دنبل میزند
6 چاره در تدبیر ما بیچارگان خون میخورد پیشتر از دردسر سودن به صندل میزند
7 درد دل پیدا کنید از ننگ عصیان وارهید با نمک چون جوش زد می جام در خل میزند
8 بر مآل کار تا چشم که را روشن کنند شمع در هر انجمن آیینه صیقل میزند
9 بس که جوش حرص برد از خلق آثار تمیز امتحان طاس ناخن بر سر کل میزند
10 ترک دعوی کن که در اقلیم گیر و دار فقر کوس قدرت پای لنگ و پنجهٔ شل میزند
11 جاه دنیا را پیام پشت پا باید رساند همّتت پست است بیدل کی بر این تل میزند
دیدگاهها **