ملک فرمود از امیرخسرو دهلوی دیوان اشعار 37

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ملک فرمود کآید موبدی زود

1 ملک فرمود کآید موبدی زود کند پیوسته مقصودی به مقصود

2 خردمندی طلب کردند هشیار ز دل دریاوش و از لب گهر بار

3 در آمد کاردان و راز پرسید دو یک دل را رضاها باز پرسید

4 پس آنگه بر طریق آن دو همکیش معین کرد کابینی ز حد بیش

5 به باریدن در آمد گوهر و در چو دریا شد تهی گاه زمین پر

6 روان شد با عروس خویشتن شاه که بیند جلوهٔ خورشید با ماه

7 شه از بس خوش دلی رو در زمین برد سر اندر پای یار نازنین برد

8 فرو غلطید پیش آن پریزاد چو سایه زیر پای سرو آزاد

9 پری پیکر در آن عاشق نوازی شده مست از شراب عشق بازی

10 پریشان گشته زلف نیم تابش بگرد غمزه‌ها می گشت خوابش

11 ز مستی سر به زانوی ملک برد سر خود را به دست خویش بسپرد

12 ملک سر مست و دولت سازگارش مرادی آن چنان اندر کنارش

13 ز سوز عشق کاتش در دل افروخت غزل می گفت شاه و شمع می سوخت

14 ز شیرین کاری شیرین دل بند فراوان خورده بود انگور در قند

15 چو آن شب نازنین را بی خبر یافت مکافات عمل را وقت در یافت

عکس نوشته
کامنت
comment