1 شاه از حسب و نسب شه شاهانست یک یک اجداد او سکندر شانست
2 فرزندی او نام پدر کرده بلند چون ابر که روشناس از بارانست
1 شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت
2 عشق با سیلاب پنداری زیک سرچشمه است جای خود ویران کند هر جا دمی منزل گرفت
1 اسیر عشقم و هر کس مرا غلام کند به گوش حلقهام از حلقههای دام کند
2 چه بخت بی اثرست این که جزو ناری من دمیکه شعله کشد کار پخته خام کند
1 جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت تاب این رشته باریک بدر خواهد رفت
2 دل زسودای سر زلف تو خواهد واسوخت از سر مجمرم این دود بدر خواهد رفت