- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کعبهٔ دلگر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ میدهد تمکین نشانی در بیابانش ز سنگ
2 محو دیدار ترا از آفت دوران چه باک کم نمیباشد حصار چشم حیرانش ز سنگ
3 عشرت مجنون چه موقوفست بر اطفال شهر دشت هم از کوه پر کردهست دامانش ز سنگ
4 حسن محجوبی که هست از کعبه و دیرش نقاب عاشقان چون شعله میبینند عریانش ز سنگ
5 آسمان مشکل گره از دانهٔ ما واکند گرهمه چون آسیا ریزند دندانش ز سنگ
6 اعتباراست اینکه ما را دشمن ما میکند. سنگ اگر مینا نگردد نیست نقصانش ز سنگ
7 سختی ایام در خورد قبول طبع کیست چون فلاخن رد کند هر کس برد نانش ز سنگ
8 حسن کز جوش نزاکت یک قلم رنگست و بس بوالفضولی چند میخواهند پیمانش ز سنگ
9 سر به رسوایی کشد ناچار چون نقش نگین گر همه مجنون ما باشدگریبانش ز سنگ
10 یک شرر بیطاقتی هر جا پر افشاند ز دل نیست ممکن گر ببندی راه جولانش ز سنگ
11 مزرع دیوانهٔ ما بسکه آفتپرور است آبیارش موج زنجیر است و بارانش ز سنگ
12 نیست آسان ره بهکهسار ملامت بردنت دانه میچینند همچونکبک، مرغانش ز سنگ
13 تا ز غفلت نشکنی دل گوشهگیر جیب توست شیشه را در سنگ میدارند پنهانش ز سنگ
14 آتشی بسیار دارد بیدل این کهسار وهم بر دل افسرده ریزد کاش توفانش ز سنگ