کعبهٔ دل‌گر چه دارد تنگ از بیدل دهلوی غزل 1914

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کعبهٔ دل‌گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ

1 کعبهٔ دل‌گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ می‌دهد تمکین نشانی در بیابانش ز سنگ

2 محو دیدار ترا از آفت دوران چه باک کم نمی‌باشد حصار چشم حیرانش ز سنگ

3 عشرت مجنون چه موقوفست بر اطفال شهر دشت هم از کوه پر کرده‌ست دامانش ز سنگ

4 حسن محجوبی که هست از کعبه و دیرش نقاب عاشقان چون شعله می‌بینند عریانش ز سنگ

5 آسمان مشکل‌ گره از دانهٔ ما واکند گرهمه چون آسیا ریزند دندانش ز سنگ

6 اعتباراست اینکه ما را دشمن ما می‌کند. سنگ اگر مینا نگردد نیست نقصانش ز سنگ

7 سختی ایام در خورد قبول طبع کیست چون فلاخن رد کند هر کس برد نانش ز سنگ

8 حسن‌ کز جوش نزاکت یک قلم رنگست و بس بوالفضولی چند می‌خواهند پیمانش ز سنگ

9 سر به رسوایی کشد ناچار چون نقش نگین گر همه مجنون ما باشدگریبانش ز سنگ

10 یک شرر بیطاقتی هر جا پر افشاند ز دل نیست ممکن ‌گر ببندی راه جولانش ز سنگ

11 مزرع دیوانهٔ ما بسکه آفت‌پرور است آبیارش موج زنجیر است و بارانش ز سنگ

12 نیست آسان ره به‌کهسار ملامت بردنت دانه می‌چینند همچون‌کبک‌، مرغانش ز سنگ

13 تا ز غفلت نشکنی دل گوشه‌گیر جیب توست شیشه را در سنگ می‌دارند پنهانش ز سنگ

14 آتشی بسیار دارد بیدل این کهسار وهم بر دل افسرده ریزد کاش توفانش ز سنگ

عکس نوشته
کامنت
comment