لذت شادی نداند جان چو با از قدسی مشهدی غزل 106

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت

1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت

2 دایم از جام بلا زهر هلاهل می‌کشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟

3 زاهد از عشق نکورویان مکن منع دلم هست مشکل، کندن از هم دل، چو با هم خو گرفت

4 دل ز سنبل نشکفد، تکلیف گلزارش مکن هرکه را چون من دلش با زلف پرخم خو گرفت

5 دامنت خواهد شدن قدسی پر از خون جگر گریه از هم نگسلد چشمی که با غم خو گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment