- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف این خواجه بوق میزند اقبال چنگ و دف
2 سیری کجاست تا نگری اقتدار خلق بالیدگی مخواه ز گاوان کم علف
3 از رونق کمال تعین حذر کنید دکان مه پُر است ز آرایش کلف
4 خلقی ز فکر هرزه بیان پیش میبرد نازد پدر به شهرت فرزند ناخلف
5 شد بیصفا دلی که به نقش و نگار ساخت گم کردن گهر فکند رنگ بر صدف
6 عارف ز اعتبار تعین منزه است دریا حباب نیست که بالد ز موج و کف
7 وهم فضول دشمن یکتایی است و بس آیینه تا کجا نکند با خودت طرف
8 اسرار دل ز هرچه درد پرده مفتگیر مشتاق یک صداست بهم خوردن دو کف
9 در دشت آتشی که شرر پر نمیزند ما پنبه میبریم به امید «لاتخف»
10 تمثال نقش پا هم ازین دشت گل نکرد از بس شکست و خاک شد آیینهٔ سلف
11 نایاب گوهری به کف دل فتاده است میلرزدم نفس که مبادا شود تلف
12 بیدل ز حکم غالب تقدیر چاره نیست صفها گشاده تیر و به یک نقطه دل هدف