-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی لقای دوست حاشا روزگارم بگذرد سربسر چون زندگانی بی بهارم بگذرد
2 بی جمال عالم آرایش نیارم زیستن عمربیحاصل مگر در انتظارم بگذرد
3 گر سرآید یک نفس بیدوست کی آید بکف در تلافی عمرها گر بیشمارم بگذرد
4 بی قراری برقرار ستم اگر صدبار یار بر دل بی صبر و جان بی قرارم بگذرد
5 گرچه میدانم بسویم ننگرد از کبر و ناز می نشینم بر سر ره تا نگارم بگذرد
6 از برای یک نظر بر خاک راهش سالها می نشینم تا مگر آن شهسوارم بگذرد
7 جویباری کرده ام از آب چشم خود روان شاید آن سرو روان بر جوی بارم بگذرد
8 بر من او گر نگذرد تا جان بود در قالبم میشوم خاک رهش تا بر غبارم بگذرد
9 صد در ازجنت گشاید در درون مرقدم نفخهٔ از کوی او گر بر مزارم بگذرد
10 بر مزارم گر گذار آرد ز سر گیرم حیات یا رب آن عیسی نفس گر بر مزارم بگذرد
11 یاد وصلش بگذرد چون بر کنار خاطرم دجلهٔ از اشک خونین بر کنارم بگذرد
12 در دل و جان داده ام جای خیالش بردوام اشک نگذارد بچشم اشگبارم بگذرد
13 روز میگویم مگر شب رودهد شب همچو روز در امید یکنظر لیل و نهارم بگذرد
14 پار میگفتم مگر سال دیگر ، این هم گذشت سال دیگرنیز میترسم چو پارم بگذرد
15 عمر شد مرفیض را در حسرت و در انتظار کی بود حسرت نماند انتظارم بگذرد