خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند از کلیم غزل 307

کلیم

کلیم

کلیم

خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند

1 خیال چشم تو در خاطرم گذر نکند که از دل آنمژه شوخ سر بدر نکند

2 شکسته پای تراز من شدست کینه من که هرگز از دل بیرحم تو سفر نکند

3 اگر زبان قلم را هزار جا ببرم بشکوه ات چو رسد قصه مختصر نکند

4 هوای کوی تو دارند جان و دل اما که پیش می رود ار گریه راه سر نکند

5 بپا نمی رودم خاری از ره عشقت که همچو رشته گوهر ز سر گذر نکند

6 نمی رسد بمیان طره دلاویزت که تا زپیچ و خمی کسر از آن کمر نکند

7 لب کلیم سخن سنج نیست گاه خمار ز هم جدا نشود تا زباده تر نکند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر